نقدی بر نمایش « باتلاق » به نویسنده گی و کارگردانی ابوطالب احدی
قصه،قصه آشنایی است
امید الماسی؛ قصه،قصه آشنایی است. یکی از آشناترین قصههایی که تابهحال بارها شنیدهایم داستان جوانی عاشق پیشه و بازیگر که در گذر زمان و ناملایمتیها جامعه دست خوش بیماری اعتیاد گشته،داستانی تکراری و بارها شنیده شده. سبک اجرایی آن که اگر به شیوه نمایش ایرانی اجرا میشد شاید میتوانست اثری مقبولتر باشد. شیو ه ای متداول با بهره گیری از عناصر نمایش ایرانی همچون سیاه بازی و نقالی با استفاده ازصندوقچه قصه که بارها بازیگر زن نمایش باتلاق از آن بهره جست. اما در میان این تکرار چه چیزی در این نمایش ناقص به نظر میآمد؟چه عنصری را میتوان بهعنوان فاکتوری خلاقانه از نمایش بیرون کشید و بهعنوان یکی از عناصر مهم اجرا و البته امکانهای نوسازی و بازسازی قصه برای امروز شناسایی کرد و متاسفانه گروه اجرا آن را نادیده گرفتند؟
اول شیوه اجرا که در بالا ذکرکرده ام استفاده از عناصر نمایش ایرانی که خود به تنهایی جذاب و دیدنی است که اگر این شیوه با شیوه های مدرن ادغام گردد می تواند جذابیت مضاعفی به اثر دهد. که متاسفانه این رویداد در اثر لحاظ نگردیده بود
دوم توجه به این نکته که در نمایشهای ایرانی خاصه مثلا در شبیهخوانی نقشخوان زمانی که بازیگردر نقشی فرو میرود،آن نقش را بازی میکند؛ اما وقتی از نقش بیرون میآید علاوه بر روایت،احساسات خود را نیز در رابطه با واقعه و مجلسی که اجرا میشود،پنهان نمیکند و نمایش احساسات جایگاهی یگانه و شگفتانگیز برای نقشخوان ایجاد میکند که اینجا در « باتلاق » از این عناصر نمایش شبیه خوانی استفاده نگردید،این تمهید فاصلهگذار را میتوانست کارگردان در اثر خود استفاده کند؛ یا در نقالی با تنوع و چندلایگی روایت روبهرو هستیم و بهسرعت از نقطهای به نقطه دیگری از جغرافیای قصه سفر میکنیم،اما درعینحال بر چارچوبها و اقتدار متن و مرکزیت قصه وفادار باشیم که باز این ضعف بر اثر چیره میگردد. اینجا در نمایش « باتلاق » نیز با روایتی مردانه سر و کار داریم ؛ پس حضور یک زن در نقشهایی مردانه و در جایگاه روایت مردانه در این نمایش،منتهی به زنانهنگری و زنانهسازی روایت نشده است. هر چند که در همان شمایل،اجرای بازیگر نمایش،«باتلاق » تا حدودی قابلقبول و پالوده است.نکته مهم دیگر استفاده از صندوق نمایش که میتوانست در کناربهره گیری از سایر ابزار صحنهای از جمله عروسکهای نمایشی به تنوع در اجرا کمک شایانی بکند اما گروه از این عناصر غافل شدهاند و همین سهل انگاری باعث دیده نشدن اثر میشود و در همان نطفه ایدهها به چشم نمیایند و اثر تکراری با بازیها ابتدایی روی صحنه شاهد هستیم .
نمایش «باتلاق » اثری است که اگر بر مسئله مهم اصلی که همان تلاش زن برای نجات همکلاسی قدیمی خود برای نجات از دام اعتیاد اتکا میکرد و از داستانهای که میتوانست مرد را به سمت ترک فعل اعتیاد میکشاند میتوانست از کلیشه و تکرار رها شود اما این واقع رخ نداد و میتوانست بعدی جسورانه و اجتماعی پیدا کند که با زمانه خود و بیرون از سالنی که اجرا میشود هم ارتباط برقرار کند.